ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

عزیز دل مامان بابا

دندان های کوچولوی پسرک مامان

  پسرک دوست داشتنی مامان این روزها در جدال با رویش دندون های قشنگشه.شب قبل از در اومدن هر دندون کوچولو و قشنگت خیلی اذیت می شی و مرتب با گریه از خواب بیدار می شی.مامان به فدای چشمای معصومت بشم عزیز دلم.نبینم پسرکم اذیت بشه و درد داشته باشه.کاش مامان جای تو بودم توی تموم اون لحظه هایی که درد داری و اذیت می شی. اما واست بگم که الان ٧ تا دندون کوچولوی قشنگ و البته بی نهایت تیز و برنده داری.پسر کوچولوی شیطون من بین خودمون باشه انچنان گاز هایی از بازوی مامان گرفتی که بازوی مامانی سیاه شده.بمیرم مامان لثه هات اذیتند و.فدای سرت عزیزم. ...واما تاریخ رویش دندانهای پسر کوچولوی مامان. Aبالا راست و چپ هم زمان    &n...
14 ارديبهشت 1391

ده ماهگیت مبارک ایلیای من

این روزهاخانه پر می شود از صدای خنده های او ومن عجیب احساس می کنم طعم خوشبختی را.باور نکردنی است انگار همین دیروز بود پسرک کوچک من در دستگاه زیر نور دوست نداشتنی مهتابی ها آرام خوابیده بود و اشک های بی امان من بدرقه گر تلخی آن لحظه ها بود.هر آنچه بود گذشت و اینک این ایلیای من است که جای جای خانه را سرک می کشدو با صدای شیرین کودکانه اش لحظه هایم را پر می کند از عشق از شور و شوق بودن ,بودن وعشق را مزه مزه کردن.عطر نفس هایش چهاردیواری خانه را تقدسی بخشیده است ستودنی.این روز ها با توام ایلیای من و لحظه هایم بارور عشقی است وصف ناشدنی شوری است بی انتها و بودنی است به دور از تمام غصه ها. قصه روزهای من و پسرک قدم گذاشت به دهمین ماه و من هر لحظ...
29 بهمن 1390

مهربون ترین بابای دنیا

ایلیای من امروزصبح بابابایی رفتیم واکسن یک سالگیتو زدیم.امید وارم مشکلی پیش نیاد و تا روزی که قصد داریم جشن تولدتو بگیریم خوب خوب بشی.امروز حال و هوای عجیبی داشتم.ساعت 10 صبح تو عزیز مامان خواب بودی و من پیشت نشسته بودم و صورت اروم و معصومتو نگاه می کردم و به این فکر می کردم که سال گذشته این موقع اتاق عمل بودم .امروز هر لحظه ای می گذشت وقایع سال گذشته پیش چشمام نقش می بست.دیدن صورت کوچولوت توی بیمارستان برای اولین بار.وای خدای من چه حس قشنگی بود.دستای کوچولو و نحیفتو در حالی که چشمام به خاطر بیهوشی سنگین بودند را لمس کردند یه حس عجیبی به داد که تا اون لحظه عمرم تا حالا تجربه اش نکرده بودم.چقدر زود یک سال گذشت و من چقدر خوشبختم به خاطر داشتن ...
11 بهمن 1390

یک سالگیت مبارک ایلیای من

ایلیای من یک سالگیت مبارک.همیشه با خودم می گفتم وقتی یک ساله بشی قشنگ تری شعر را واست می گم و قشنگ ترین مطلب را واست می نویسم.وامروز پسرک مامان یک ساله شد و من هر چه فکر می کنم نمی تونم چیزی بنویسم.باورت می شه مامان؟روزای با تو بودن مثل یه فیلم قشنگ پیش چشمام نقش بسته و با تموم وجودم حس شیرین با تو بودن را احساس می کنم.چه زود یک سال گذشت. ...وهنوز باورش سخت است پسرک یک ساله می شود و من به این می اندیشم که یک سال عاشقیت چه طعمی داشت.یک سال عشق و شور,شادی و خنده,دلهره ها و دلواپسی ها,دلشوره ها و گریه ها را به تماشا نشستیم و حال که به اینجا رسیده ام سراسر وجودم مالامال از عشق است.من عجیب عاشقم تو را ایلیای من. ان زمان که شیرین و کودکانه...
11 بهمن 1390

همسرم تولدت مبارک.

نازنین عزیز مهربان من,عجیب عاشقم تو را. مهربان من           من لبریز از عشق و دیوانه با تو بودنم شکوه لحظه های من    به جان تو قسم    لحظه های پر بهانه ام  به یمن حضور پر محبتت   خالی از هر بهانه می شوند. آرامش خیال من         یکه تاز لحظه لحظه های من وجود پر زعشق توست     که قاصد شوق و شور و شادی وجودم است. همدم صبور بهانه های بی شمار من نگاه من با هر نگاه دیگری غریبه است چشمان من یکه شناس چشمان توست افتاب اسمان من بمان  من لبریز از احتیاج با تو بودنم. عزیز مه...
11 بهمن 1390

سومین دندان ایلیای من

90/11/1 بودکه سومین دندون خوشگل و کوچولوی عزیزدلم در امد. مامان به قربون اون دندونهای کوچولوو نازت بره عزیز دلم.پسر کوچولوی مامان این روزها بی نهایت شیطون و بازیگوش شده و چند وقتی هست که شب ها دیر وقت می خوابه و مدام در حال بازیگوشی و کنجکاوی و شیطنته.عزیز دلم مامان فدای این شیطنتهای شیرینت بشه. چند روز پیش با همدیگه رفتیم حمام و بعد از خشک کردن و لباس پوشیدن تو برای یه لحظه رفتم داخل حمام که اب وانتو خالی کنم که توی یک لحظه نمی دونم چه شکلی با سرعت نور خودتو به حمام رسوندی و چهار دست و پا و در حالی که ابو ابو می گفتی اومدی وسط حمام.فکر کن به قیافه اون لحظه مامان و به نگاه پر از شیطنتت .مامان به قربون اون چشمای نازتو و صدای قشنگت بره.س...
2 بهمن 1390

بدون شرح

  مامان فدای پسرک گلم بشه که دیگه بزرگ شده و برای مامانی رفته خرید.خسته نباشی عزیز دلم.فدای بای بای کردنت بشه مامان. یه چیزی بگم بین خودمون بمونه قسمت های فروشگاه که مربوط به لباس و وسایل و اینجور چیزا بود را دوست نداشتی ولی وقتی اومدیم قسمت خوراکیها عزیز دلم شارژ شد و یه عالمه خندید و البته یه عالمه هم طرفدار پیدا کرد.خوب تو ایلیا گل منی دیگه مامانی. ...
20 دی 1390

یازده ماهگیت مبارک ایلیای من

این روزها پسرکی را عاشقم که آمدنش شروعی دوباره بود برای تمامی باورهایم.پسرکی که با آمدنش لحظه لحظه هایم را بارور کرد از عشقی زلال و شوری بی انتها.ومن به نهایت عشق قدم گذاشتم به یمن نگاه پاک و معصومانه اش.این روزهاعجیب عاشقم.در امتداد نگاهم چشمان پاک اوست که رقص آبی آسمان را در آن نظاره گرم.امید تمام لحظه های من,قداست چشمهایت را به قربان.این روزها عجیب عاشقم تورا و به یمن بودن تو و این لحظه های پر زعشق حضور پاکترین لحظه ها را به تماشا نشسته ام.این روزها دستانم را به دستان کوچکت می سپارم و تو چه کودکانه و بی ادعا روانه می کنی به دستانم تمامیت آرامش را و من در میان گرمی دستان مهربان تو می رسم به حضورعشق, عشقی ستودنی.در هوای تو در کنار تو ودر ح...
12 دی 1390

عکس های اتاق و سیسمونی ایلیای من

یلدای امسال بهانه ای شد برای گذاشتن عکسهای اتاق ایلیای گلم.درست سال گذشته این موقع ما درگیر طراحی و نقاشی اتاق پسر کوچولوی مامان بودیم.مادر بی نهایت زحمت کشیده بود و تمام وسایلتو خریده بود و ما هم بی صبرانه منتظر چیدن اتاقتو و اومدن تو عزیز دلمون بودیم.والان  یک سال از اون  زمان می گذره و من هر لحظه بیشتر از لحظه قبل عاشق پسرکم می شم و هر لحظه خدای مهربون را شاکرم به خاطر همه محبت ها و مهربونی هاش.          ادامه عکس ها در ادامه مطلب       ...
12 دی 1390