ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

عزیز دل مامان بابا

یک روز آرام

1390/6/8 4:15
نویسنده : مامان ایلیا
544 بازدید
اشتراک گذاری

امروز وقتی از سر کار برگشتم در را که باز کردم توی حال داشتی با پرستارت بازی می کردی.عزیزم تا منو دیدی یه خنده قشنگی کردی که تموم خستگی هام یادم رفت.قربون خنده های نازت بشم مامان.تو چقدر ماهی عزیز دلم.سریع دست و صورتمو شستمو اومدم بغلت کردم.(آخه مامانی هر چی هم که رعایت کنم بازم شغل این مامانی و بابایی تو پر از آلودگیه.تو ببخش که همون لحظه بغلت نکردم.می بخشی مگه نه مامانی؟مامان را ببخش اگه یه چند ساعتی تنهات می ذارم قول می دم وقتی پیشتم جبران اون لحظه هایی که نیستم را بکنم.منو ببخش عزیزم.)شیر مامانی را خوردی و رفتیم توی اتاقت و یه عالمه با هم بازی کردیم.فدای خنده هاتو توپ بازی کردنت پسر گلم.

 

 

 

فدات بشم که لباستم با اسباب بازی هات مخصوصا با اون فیلت ست می کنی.حسابی حال آقا فیله را جا آوردی اینقدر گوششو کشیدی و خوردی!این فیلو خاله وقتی مامان تازه باردار شده بودم برات خرید.اولین عروسکی بود که تو اتاقت گذاشتم.مرسی خاله.دوست داریم.

بعد از اینکه یه عالمه بازی کردیم شیر مامانی را خوردی و خوابیدی.ان شاالله همیشه باآرامش بخوابی عزیز دلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آرین
8 شهریور 90 3:55
خدا رحمت کنه خواهرتونو.آخرین غمتون باشه.خیلی ناراحت شدم.معذرت میخوام که با سوالم ناراحتتون کردم.باز هم خوش بحالت که یه خواهر داشتی برات مثه فرشته بوده و خاطراتی خوب جا گذاشته.من چی بگم که با وجود اینکه خواهر دارم هیچ وقت وجودشو حس نکردم....
خاله ايليا
10 شهریور 90 8:13
فداي خوشگل خودم برم. زود زود بايد بياي پيش خاله چون دل خاله ديگه خيلي خيلي واسه اين گل پسر تنگ شده. قربونت بشم كه هميشه واسه ماماني و بابايي پسر گلي بودي. خيلي خيلي.... دوستون دارم
مامان آریان جون
11 شهریور 90 0:06
چه خنده نازی.الهی قربونت شم.همیشه بخندین.