عیدت مبارک عزیز مامان
عزیز مامان امروز عید قربان.عیدت مبارک ایلیای گلم.عزیز دلم دیروز خیلی بی قراری می کردی و من واقعا ناراحت بودم از این که نمی دونستم تو کوچولوی مامان مشکلت چیه؟روز بدی بود نمی دونم شاید به خاطر دندون های قشنگت که البته هنوز خبری ازشون نیست باشه.ولی هر چی بود گذشت و امروز ماه بودی عزیزم.یه عالمه بازی کردیم مامانی کارهای خونه را انجام داد و تو پسر گلم با روروئکت سرگرم بودی و هر از چند گاهی می یو مدی و لباس مامانی را می کشیدی.ای شیطون من همه وجودم مال توئه عزیزم دیگه شما شیطون بلای مامان نمی خواد خودشیرینی کنی!عزیز خودمی مامان.
ایلیای عزیزم مامان را ببخش اگه یه وقتایی نمی فهمم که چی اذیتت می کنه.ولی اینو بدون که بدجوری توی وجودم خونه کردی و شدی تموم هستی من.دیوانه وار دوست دارم کوچولوی من.
یکی نیست به این مامانی تو بگه این چه لباسیه تن ایلیای گل پوشیدی و عکس گرفتی!مگه نه عزیز دلم!خوب تو ببخش مامانی را .قربون اون خنده های نازت برم عزیز دلم.
ایلیای من عیدت مبارک عزیزم. در این روز عزیز می خواهم از تو ...بارالهی لبخند را از لبانش دور مساز و اجین کن با وجودش نهایت آرامش را و سلامتی را مهمان همیشگی وجودش کن و نگاه معصومانه اش را هم خانه کن با تمام شادیها.شکرانه اش با من بنده حقیرت که عمری است مدیون
مهربانی های بی دریغت هستم.آمین.