عید فطر
عزیز دل مامان امسال عید فطر برای مامانی حال و هوای دیگه ای داشت آخه تو عزیز مامان پیشم بودی.عید فطر پارسال تو شکم مامانی بودی و امسال توی بغلم.کوچولوی من بی نهایت دوست دارم.
عید امسال از قبل از ظهر تا آخر شب خونه مامان جون بودیم.آخه عمه فلور بعد از چند ماه اومده بود.می دونی مامان عمه برای مامانی مثل خواهر می مونه بی نهایت مهربون و دوست داشتنیه.توی نگاهش یه آرامش خاص خودشه و تو هم عجیب از نوزادی تو بغل عمه احساس آرامش می کردی.اون روز یه کم استرس داشتم که مبادا خسته بشی و بی قراری کنی و تو کوچولوی دوست داشتنی من ماه بودی عزیزم.یه عالمه بازی کردی به خصوص با شایان و گلناز و شیرین.وقتی داشتی سرلاک می خوردی شیرین و گلناز طعم سرلاکتو دوست داشتن و با تو شروع به خوردن کردن تو شیطون کوچولو مامان برای اینکه مبادا از اونا عقب بیفتی با اشتهاتر از همیشه می خوردی.نوش جونت عزیز دلم.
اینم چند تا عکس از ایلیای گلم قبل از رفتن به خونه مامان جون.این حلزون قشنگ و بامزه را عمه فلور زحمتشو کشیده.روزی که مادر و خاله و بابایی رفته بودن برای خرید سیسمونی عمه این حلزون را واست خریده بود.مرسی عمه.بی نهایت مهربونی.خیلی خیلی دوست داریم.
مامان به قربان این خنده قشنگت.بابایی اون یه کوچولو مو هاتو واست فشن کرده!مامانی به فدای این پدر و پسر دوست داشتنی.
ایلیای من دوست دارم تا همیشه...تا بی نهایت.