ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

عزیز دل مامان بابا

قصه آسمون و یه فرشته معصوم

1390/3/25 2:41
نویسنده : مامان ایلیا
525 بازدید
اشتراک گذاری

آسمون به معصومیت نگاهش حسادت می کرد نمی تونست تحمل کنه که اون از آن زمین باشه......این روزا بدجوری دلم گرفته نگاه پاک ومعصوم خاله مهرنوش هیچ وقت از جلو چشمام پاک نمی شه.ایلیای نازم خاله مهرنوش یه فرشته بود یه فرشته ای که زمین گنجایش وجود مهربونو نگاه معصومشو نداشت.می دونی ما مانی فرشته ها جاشون پیش خداست اونم توی اوج جوونیش رفت پیش خدا پیش بقیه فرشته های آسمون...وما موندیم و یه دل پر غصه که بدجوری دلتنگشه.ولی مامانی من وجود خاله مهرنوشو تو تموم لحظه هام حس می کنم وقتی تو را بغل می کنم و روبروی عکس خاله مهرنوش می گیرم لبخندشو با تموم وجودم احساس می کنم.اون پیش ماست مامانی و همیشه مواظب ما...ولی مامانی خیلی دلم هواشو کرده....اینو بدون خاله مهرنوش زمینی نبود قلب مهربونش طاقت این همه دورویی و سختی را نداشت اون رفت چون زمین گنجایش پاکی و صداقتشو نداشت رفت چون آسمون به معصومیت نگاهش حسادت می کرد......... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نیلای
23 شهریور 90 16:12
سلام .به ایلیا میخوره خیلی مودب باشه و مهربون ،: X