نمایشگاه ...
منتظر بابایی بودیم که از سر کار برگرده و با همدیگه بریم نمایشگاه اسباب بازی و بازیهای فکری کودکان.شما هم که حسابی از خجالت عروسکت در اومدی و یه حال اساسی از سر و صورت و البته چشمای عروسکت گرفتی....
و البته بعدش به این نتیجه رسیدی که با همدیگه دوست باشید خیلی بهتره....
اینم ایلیای گلم و نمایشگاه...روز خیلی خوبی بود بی نهایت خوش گذشت.
عزیز دل مامان اینقدر داخل این غرفه شیطتنت کردی و نظم صندلی ها را بهم ریختی و سر یه تاس با یک دختر کوچولوی ٤ ساله دعوا کردی که مسئول غرفه به داد اون تاس بینوا رسید و بهمون یاد اوری کرد که این غرفه مخصوص بچه های سه سال به بالا هست نه پسر کوچولوی یک سال و پنج ماهه ما....
مامان به فدای تمام شیطتنت هات عزیزدلم.
اینم ایلیای مامان بعد از برگشت از نمایشگاه...
بالاخره راز پرده پنجره اتاقت را کشف کردی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی