ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

عزیز دل مامان بابا

زمین خوردن من و تو

1390/5/20 3:48
نویسنده : مامان ایلیا
525 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیای نازم دیشب مامانی دلش  گرفته بود و حسابی بهونه گیری می کرد.بین خودمون باشه باصطلاح غرغر می کرد.مامانی از تو و بابایی حسابی معذرت میخواد.

اما امروز قبل از ظهر مامان تصمیم گرفت بره داروخانه سر خیابون که یهو پای مامان پیچ خورد و من و تو پخش زمین شدیم.نمی دونی مامان چقدر ترسید.همش نگران تو بودم.الهی قربونت بشم حتما تو هم خیلی ترسیدی.مامانو ببخش که خوب مواظبت نبودم.ولی باورکن اون لحظه هیچی جز تو واسم مهم نبود.پای مامانی حسابی ورم کرد و دستشم بد جوری زخم شد.ولی اینا مهم نبود وقتی دیدم تو تکون می خوری نمی دونی چقدر خوشحال شدم.ظهر که بابایی اومد حسابی گریه کردم و واسش تعریف کردم.بابایی گلت در حالی که بغض کرده بود دوتاییمونو بوسیدو کلی قربون صدقمون رفت.عصر بعد از رفتن بابایی درد پای مامان بی نهایت شد.به حدی که وقتی مامان جون زنگ زد احوال ما رو بپرسه مامان زد زیر گریه.مامان جون و باباجون شب اومدن خونمون و مامان جون حسابی مامانو شرمنده کرد و حسابی پای مامانو ماساژ داد.دستت درد نکنه مامان جون .مرسی.

فردا یعنی امروز نوبت دکتر داریم.انشاا... همه چیز خوبه.واسه مامان دعا کن پاش بهتر بشه و بتونه راه بره و پاش گچ نخواد.

راستی امروز مادرجان واست دمپایی خریده بود.مرسی مادر.دوست داریم.بابایی هم امشب کلی چیزای خوشمزه واسمون خریده بود.مرسی بابایی.تو بهترین بابای روی زمینی.

راستی خاله فردا امتحان داره.واسش دعا کن که امتحانش عالی بشه.

عزیز دلم بابت امروز بازم معذرت می خوام و ازت ممنونم به خاطر تموم تکونایی که امروز خوردی .باور کن عزیز دلم هر تکونت امروز اونقدر آرومم می کرد که تموم درد پام یادم می رفت.مرسی پسر با معرفتم.دوست دارم مایه آرامشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شیرین جوووووووووووون
6 بهمن 89 21:48
سلام گلم کجاااااایی پس ماهمه انتظاراومدنتومیکشیم گل خوشبوی زندگی مامان بابا.راستی من شیرینم(دخترعمووووووت که خیلی خوشگله وهزارهزارهزارتا دوستت داره عجیجم)