ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

عزیز دل مامان بابا

واکسن 6 ماهگی

1392/2/30 2:43
نویسنده : مامان ایلیا
33,534 بازدید
اشتراک گذاری

١٠ مرداد بود که واکسن 6 ماهگی عزیز دل مامانی را زدیم.اون روز صبح بابایی مطب نرفت و بعد از واکسن ما را برد پیش مادرجان.خیلی نگران مسیر بودم ولی تو عزیز دلم توی جاده آروم خوابیدی.بابایی ما را گذاشت و برگشت و قرار شد جمعه بیاد دنبالمون.

پسر گلم این بار به تمام معنا اذیت شدی.دو روز کامل تب داشتی اونم 39 درجه.مادر مرتب پاشویت می کرد تا تبت کنترل شد.ولی مشکل فقط تب نبود نزدیک  جای واکسن پای چپت بدجوری قرمز و سفت شده بود.مادر مرتب کمپرس گرمش می کرد ولی خوب واقعا درد داشتی و اذیت شدی.از همون شب اول هم هر چی می خوردی بر می گردوندی.شیر قطره استامینوفن فرنی حتی آب.روز دوم با مادر و تو کوچولوی ناز مامانی رفتیم یه متخصص اطفال.آخه من و خاله خیلی نگران بودیم که جای واکسنت مبادا خدای نکرده سلولیت یا آبسه بشه که دکتر هم دید و گفت سلولیت خودشو 3 تا 7 روز آینده نشون می ده و ان شاالله که مشکلی نیست و فقط یه واکنش التهابی بر اثر بد و کج تزریق کردن واکسنه. و در مورد تهوعت هم گفت اگر ادامه داشت آمپول B12بزنیم.همون شب به طرز عجیبی سمت راست صورتت قرمز قرمز شد.نمی دونی مامان چقدر همه نگران شدیم.می دونستیم که همه واکنش های بدن کوچولوت به واکسن ولی نمی دونی چه شبی بود تا صبح هزار بار صورتتو نگاه می کردم.از اون طرف بابایی هم فوق العاده نگرانت بود ومی گفت اگر فردا بهتر نشدی می یاد دنبالمون تا بریم پیش دکتر خودت.

صبح روز 12 بود که صورتت خیلی بهتر شد تبت کنترل شد و خدا را شکر جای واکسنت به دردناکی قبل نبود هرچند هنوز قرمز و ملتهب و سفت بود دیگه کم کم تونستی شیر بخوری و تهوعت هم خدا را شکر کنترل شد..مامانی فدات بشه که اینقدر اذیت شدی.ایلیای گلم قدر بابایی را بدون.اون روز ظهر بابایی با اینکه بهش گفته بودم که تو بهتری ولی طاقت نیاورده بود و بعد از کلینیک با اینکه روزه بود اون همه مسافت را اومد خونه مادر تا تورا ببینه.اونم بی خبر.سوپرایزی بود واسه من و تو.مرسی بابایی.خیلی خیلی به اندازه زمین و زمان مهربونی.بابایی وقتی دید بهتری دو باره اون مسیر چند ساعته را برگشت تا به مریضای مطب برسه.می گفت الان با دل امن می رم و با روحیه مریضاهامو می بینم.رفت و قرار شد جمعه بیاد دنبال ما که بازم طاقت نیاورد و 5 شنبه شب اومد پیشمون.خیلی ماهی بابایی.دوست داریم.

الان با اینکه 10 روز از زدن واکسنت می گذره هنوز نزدیک جای واکسنت قرمزه ولی البته نه به اون شدت و خدا را شکر فقط یه واکنش التهابی بود و نیازی به دارو نداشتی.بمیرم مامانی خیلی اذیت شدی.ولی پسرم آقاست گله خیلی صبوری مامانی.فدای نگاهت بشم مامانی ان شالله همیشه تو نگات خنده باشه عزیزم .

راستی این چند روز مادر و خاله خیلی خیلی واسمون زحمت کشیدن.مرسی خاله با اینکه امتحان داشتی ولی خیلی اذیت شدی و مرتب تب ایلیا کوچولو را کنترل میکردی.مادر جان دنیا دنیا دوست داریم که بدون محبتای بی دریغت توان بودن و نفس کشیدن را نداریم. یه دنیا شادی مهمون دل پر غصه ات باشه و همیشه همیشه سلامت.که به یمن وجود مهربون توست که من و خاله با این لحظه های پر از دلتنگی کنار اومدیم و نفس می کشیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سمیه: مامان مسیح
19 مرداد 90 3:49
الهی قربون عزیز خاله بشم...واکسن خورده... اااااخیییی.... چه نازم واسه خودش لم داده خوابیده گل پسر مامانی بووووووس واسه الیا جونم
نيلووو
19 مرداد 90 17:07
الهي بميرم ايليا جون چقدر اذيت شده خدا رو شکر ديگه ني نيامون راحت شدن تا يک سالگي واکسن ندارن ايليا خاله ميبوسمت عزيزم
کیارش
19 مرداد 90 18:26
آخی ایلیا جونم ....منم واکسن 4 ماهگیمو که زدم همینطوری قرمز و سفت شد! واکسن 2 ماهگیمو هم که زدم یه خط روی پام قرمز شد که بعدش خوب شد! ظاهرا حساسیت داشتم بهش...
محسن نجفی
19 مرداد 90 22:02
واقعا خوشم اومد خداییش نگاه کنید مثل مرد رفته واکسنو زده اومده دیگه مردی شده
سمیه: مامان مسیح
20 مرداد 90 3:39
راستش عزیزم...خیلی سختمه...با اینکه تو خون هستم و بیرون نمی رم اما از 3 به بعد تشنه میشم... اما خوب...تو چند تا رساله رو خوندم و همه گفته بودن اگه با روزه گرفتن شیرتون کم میشه و به بچه ضرر می رسونه نگیرین وگرنه....واجبه ! منم که.... پس مجبورم بگیرم...حالا تو ببین با وضعیت بدن خودت بسنج گلم.. می تونی یا نه !
مامان آریان جون
20 مرداد 90 14:05
الهییی چه ناز خوابیده من هم با افتخار لینکتون کردم.حتما دوستای خوبی میشیم
مامان نیک آیین
20 مرداد 90 14:10
الهی قربونش برم، می دونم چه دردی کشیدی. نیک آیین هم وقتی واکسن چهارماهگیشو زد همین طوری پاهاش قرمز شد و ورم کرد. حالا شنبه باید بریم برای 6 ماهگی ولی هنوز یه اثر کوچولو از واکسن قبلیش مونده. از حالا برای شنبه عزا گرفتم.
مامان علي جون
20 مرداد 90 16:00
سلام . ممنون كه به ما سر زديد . ماشاءالله پسر نازي داريد. با اجازتون شما رو لينك كردم. شما هم اگر دوست داشتيد ما رو لينك كنيد. گل پسرتو ببوس. :
مامان راد ین
21 مرداد 90 0:26
سلام الهی چقدر بده روزهایی که بچه ها واکسن دارن رادین هم امروز واکسن چهار ماهگیشو زده و تب داره انشالله زودتر خوب بشی و دوباره مامان بابارو مهمون خنده های شیرینت بکنی خوشگل خاله