امان از دست این مامانی
ایلیای گلم جمعه که خونه مادر بودیم می خواستیم با مادر ببریمت حمام.مادر اول رفت تا حمام را گرم کنه.بعد از چند دقیقه گفت که ایلیای منو بیارید اما غافل از اینکه مامانی لباساتو در آورده بودمو تند تند ازت عکس می گرفتم.تازه بابایی را هم شریک جرم خودم کرده بودم.مادر که دید ما مرتب می گیم اومدیم اومدیم ولی خبریمون نیست اومد دید بله ...امان از دست این مامانی...مادر میگفت حالا بچم هیچی نمی گه تو که نباید هر کاری خواستی بکنی سرما می خوره بدن درد می گیره در بازه مگه بچم مدله خسته اش می کنی ..!!اینم خلاصه ای از رویدادهای قبل از حمام رفتن این جمعه تو... ای وای از دست این مامانی. چه مامانی داری!نه عزیز دلم.حتما با خودت می گی خوبه مامانی عکاس نشد وگرنه...!
مادر بابت تموم مهربونیات ممنون. راستی مرسی خاله که این کلاه خوشگلو واسه ایلیا خریدی.خیلی قشنگه.ایلیا جونم سر فرصت عکسای بعد از حمامتم واست می ذارم.دوستون دارم بی نهایت.