سومین سیزده بدر
سومین سیزده بدر هم گذشت و بر خلاف تصوراتم خوش گذشت...گذشت با همان زخم سر پسرک در حالی که فقط دو روز از آن اتفاق گذشته بود...درگیر و دار رفتن و نرفتن به سیزده بدر که مبادا زخم پسرک آفتاب بخورد و جایش بماند و یا به قول مامانای پسرک گرد و خاک اذیتش کند بودیم که راهی شدیم به قول پسرک به مزریه....ومن حال که خوب فکر می کنم آنقدر حساسیت هم بی مورد بود...چراکه هم به پسرک خوش گذشت هم ما از حال و هوای آن شب بیرون آمدیم و هم زخم سر پسرک روال عادی ترمیمش را سپری کرد و می کند......
ایلیا....یک هفته بعد از سیزده بدر در پارک....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی